شعر کودک و نوجوان

مجموعه اشعار آموزنده برای کودکان و نوجوانان

شعر آموزش نماز

نماز ِ کودکانه     بچه ٔ باهوش میدونه ، تو هر شرایطِ سخت نمازِش و بخونه ، به موقع اولِ وقت چون میدونه خداوند ، بچه ها رو می بینه واسه همین همیشه ، خیال اون بوده تخت       دِلا رو آروم می کنه ، یاد ِ خدای مهربون نِعمتا بی شمار میان ، از اون بالای آسمون غم ها رو از دل میبَره ، امید و آرزو میاد به قد ِ هفتا آسمون ، از پشت ِ صد تا کهکشون       واسه خدا عزیزن ، بچه های نماز خون خبر دارَن از کار ِ ، شیطون ِ پستِ نادون خوب میشناسن شیطونُ ، وسوسه و حیله رو گوش نمیدن به حرف ِ ، احمقی مثل ِ شیطون       وقتِ ن...
26 مهر 1398

شعر روزه

روزهٔ کودکانه   تو خوابِ ناز بودم که با ، صدایی از خواب پریدم دیدم چراغا روشنه ، مامان و بابام رو ندیدم صدا زدم بابا ، بابا ، کجایی پیشِ من بیا میترسم از این تنهایی ، خدای من مامان بیا دیدم بابام با لُپِ پُر ، با لقمه ای تو دست اومد گفت پسرم بیدار شدی ، ببخش اگه صدا اومد گفتم بابا جریان چیه ، صبح شده وقتِ خوردنه ؟ شاید قیامت شده وای ، الان چه وقتِ مُردنه ؟ خندید و گفت عزیزِ من ، این حرفا دیگه از کجاست هر سال بدونْ هر بنده ای ، یک ماه و مهمون خداست الان که ما بیداریم و داریم صبحونه میخوریم دیگه تا شب گرسنه وُ دل از غذا ها می بُریم صبح تا نگفتن اَذونُ ، باید که زود سحری...
26 مهر 1398

شعر روز مبعث

پیامبرِ رحمت یه روز یه دختر ناز ، با موهای طلایی گفت مامانی کجایی ، میشه پیشم بیایی صد تا سوال دارم من ، پونصد و شصت تا مشکل حل میکنی مامان جون ، سوال این یه خوشگل گفت که بله قشنگم ، بفرما مهربونم سوال داری بگو خوب ، ایشاالله من میدونم گفت مامانی قدیما ، خدا همین جوری بود ؟ یه دونه بود تو دنیا ، یا هر جوری بگی بود ؟ گفت عزیزم قشنگم ، تو عصر جاهلیت مردم خداشون بُت بود ، بُتای بی خاصیت می ساختن از چوب و گل ، همون میشد خداشون می رفتن از ته دل ، قربون اون بُتاشون تا اینکه حضرت حق ، داد به ملائک خبر که واسه اون آدما ، حجّت من رو ببر بعد هزاران رسول ، آخریشو فرستاد برای اون آدما ، یه رهبر و یه استاد ...
26 مهر 1398

شعر روزه در روزهای گرم

روزه در روز های گرم میگی وای هوا چه گرمه ، روزِگار خیلی بلندِ خدا آخه تویِ گرما ، چرا روزه باشه بنده ؟ خدا گفت عزیزِ جونم اینا امتحان و پندِ واسه هر کی تویِ دنیا ، به خدا علاقه منده با رعایتِ اُصولِش ، روزه شیرین مثلِ قند ِ نِمی دونی روزه بودن ، چه مفید و سودمنده دوری از گناه و هر چی کارِ زشت و هم زننده لازِمه برای هر کی ، که میخواد بِشه برنده روزه جَنگِ با بدی ها ، عادَتایِ بَس چرنده پُرخوری و اِضطراب و اِسترس های گزنده روزه دار می جَنگه با نَفْس و هَوَس های درنده  میشه پاک  وجودِ انسان ، مثلِ گُل مثلِ پرنده خدا خِیرِ بنده هاشو ، میخواد و نمی پسنده که بگیره روزه هر کی ، که ضعیف ...
26 مهر 1398

شعر رقیب و عتید

رقیب و عتید رویِ شونه هایِ من هست ، همیشه دو تا فرشته یکیشون هر چی بدی بود ، اون یکی خوبی نوشته دو فرشتهٔ خدا رو ، نمی تونیم که ببینیم اونا مثلِ ما ها نیستن ، خونَشون تویِ بهشته یکیشون مشغولِ ثبتِ کارای قشنگ و زیباست « رَقیبِ » اسمِ قشنگِش میشینه رو شونهٔ راست اون یکی که می نِویسه بدی ها وُ زشتی ها رو « عَتیدِ » اسمِ قشنگِش رویِ شونهٔ چپِ ماست شاعر : علیرضا قاسمی
26 مهر 1398

شعر چادرم را دوست دارم

چادرم را دوست دارم چادرم را دوست دارم چون به من می دهد یک جور احساسِ قشنگ مادرم آن را برایم دوخته ... پارچه اش دارد هزاران طرح و رنگ هر کجا دیدم که نامحرم رسید میکُنم چادر به سر من بی درنگ تا نبیند موی من را هیچ کس ... دخترِ شیعه سریع است و زرنگ شاعر : علیرضا قاسمی
26 مهر 1398

شعر همسر شهید

همسرِ شهید قسم به قطره های اشک و گونهٔ ترم قسم به قلبِ پاک و پُر زِ مِهرِ دخترم تحملِ ندیدنِت چه ساده شد فقط ... به عشقِ اینکه هستی تو مدافع حرم کجایی قهرمانِ من ، کجایی همسرم بیا ببین شکسته بی تو بال و هم پرم تمامِ رنجِ زندگی به دوشِ من برو ... فقط من و رها نکن به روزِ محشرم شاعر : علیرضا قاسمی  
26 مهر 1398

شعر سلام کودکانه

سلامِ کودکانه   یه بچه ای رو میشناسم همیشه وقتی من و میبینه میگه سلام خوشم میاد از این کارِ قشنگِش از این همه لطف و ادب و احترام بِهِش میگم با این کارِت عزیزم سلامتی رو هدیه دادی برام دُشمنی و قهر و تموم می کنی فقط با گفتنِ همین یک کلام دیدم سلام کردی به کوچیکترا خوشَم اومد از این کارِت بامرام جوابْ سلام همیشه واجب بوده جواب ندادی میشه کارِت حرام شیطون میگه سلام چیه وِلِش کن نَیُفتی تو یه موقِع توی این دام گوش نَده حرفِ شیطونِ پلیدُ حرفای شیطون نداره هیچ دوام بگو میخوام که من همیشه باشم پیشِ خدا عزیز و بالا مقام برا همین همیشه میگم سلام به بابا وُ به مامان و رَفیقام حتّی توی زیارتِ عاشورا س...
26 مهر 1398

شعر حساب و کتاب

حساب و کتاب چه خوبه شَبا همیشه قبلِ خواب بِکُنیم با خودِمون حساب ، کتاب بِشینیم و فِکر کُنیم به کارهامون واسه هر سوالی ما بِدیم جواب مثلاً دختری که داشته حجاب میشماره ثَواباشو چه با شتاب حالا که فکرِشو کرد دِلِش گرفت که یادِش رفته به گلها بِده آب چه قشنگه با همین فِکرای ناب شَبا تا نَرَفتی تویِ رَختِ خواب به همه کارهای خوب تو فکر کنی تا که فردا نَشه باز کارِت خراب شاعر : علیرضا قاسمی
26 مهر 1398